ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

این شب ها

این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشکّ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است

مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه زندگی من است
خشک و بی نشان


نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد.
و اینک باران
بر لبه پنجره احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهای من
مغلوب نگاه تو می شود.

ای آرزوی من!

 

 

ای آرزوی من!
توآن همای بخت منی کز دیار دور
پرپر زنان به کلبه من پر کشیده ای
بر بامم ای پرنده عرشی خوش آمدی
در کلبه ام بمان
زیرا تو همچو،من
یک آشیان گرم محبت ندیده ای
با من بمان که من
یک عمر بی امید
همراه هر نسیم به گلزار عشق ها
در جستجوی یک گل خوشبو شتافتم
می خواستم گلی که دهد بوی آرزو
اما نیافتم
شب های بس دراز
با دیدگان مات
بر مرکب خیال نشستم امیدوار
دنبال یک ستاره فضا را شکافتم
می خواستم ستاره امید خویش را
اما نیافتم
بس روزهای تلخ
غمگین و نامراد همراه موج های خروشان و بی امان
تا عمق بی کرانه دریا شتافتم
شاید بیابم ان گهری که خواستم
اما نیافتم!
امروز یافتم!
گمگشته ای که در طلبش عمر می گذشت
اما کنون که مرا روبروی تویی
آن کس که بود همراه باد صبا منم
آن گل که داشت بوی خوش آرزو تویی
دیگر شبان تیره نیابم در آسمان
توآن ستارهای که نشستی به دامنم
همراه موج در دل دریا نمی روم
تک گوهرم تویی که شدی زیب گردنم
نوشین لبی که جان به تنم می دمد تویی
عمر منی که تاب و توان داده ای به من
با من بمان که روشنی بخت من ز توست
آری تویی که بخت جوان داده ای به من

Zuflucht

Zuflucht
Manchmal suche ich Zuflucht
bei dir
vor dir und vor mir
vor dem Zorn auf dich
vor der Ungeduld
vor der Ermüdung
vor meinem Leben
das Hoffnungen abstreift
wie Tod
Ich suche Schutz
bei dir
vor der zu ruhigen Ruhe
Ich suche bei dir
meine Schwäche
Die soll mir zu Hilfe kommen
gegen die Kraft
die ich
nicht haben will