ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

پاسخی برای بهترین سایه

جای سبز یک مسافر

برای تو می­نویسم.  

احساست را می­شناسم و می­ستایم.  

می­دانی که بخاطر تو

از کوچه پس­کوچه های تاریک و تنگ زندگی هر چند دشوار عبور خواهم کرد. 

بر پیکره تیره غروب زندگی­ام رنگی سپید خواهم کشید. 

شب را به روز می­رسانم 

تا به خاطره­هایم با تو برسم. 

تنها تو باشی و من.

و شکیباتر از همیشگی­ام، سرما و گرماهای طاقت­فرسای بیگانه­گی و تنهایی را برمی­تابم.  

می­دانم که لحظه­ای درنگ نخواهم کرد.

می­دانم در سایه درختی  سرسبز که آفتاب مهربانی برگهایش را  می­نوازد و می­بوسد. 

در روی نیمکت چوبی تو ای لیلی ای همیشگی سبزم به نظاره نشسته­ای.   

چشم به راه مجنونی که در کنار تو جای سبزش خالی است.  

آنگاه برای همیشه در کنارت می­مانم و انتظار و مفهوم سایه بودنت را پاسخ خواهم گفت.

آفرینش عشق

تو را پس از پروردگار بازآفریدم. 

بر پیکر رعنایی­ و پر از زیبایی­ات لباسی سپید، لطیف و نازک از جنس آزادی و آزادگی پوشانیدم.  

سرمه­ای گرانبها از اصل نور از سرمه­دان فرشتگان خدا که سرشار از امید و خوش­بینی بود، برداشتم و آن را آهسته بر چشمان بس دوست­داشتنی­ات کشیدم.  

گوشه­ای ساحلی از همان چشمان گیرا را از اشک شوق که از تبار ترنم باران بهاری بود، لبریز کردم، آنگاه قاب عکسی پر از خواستنی از خود را  بر آستانه باشکوه و پر از احساس مردمک چشمانت برای همیشه به یادگار گذاشتم.

گونه­های زیبا و دلربایت را با سرخابی از بوسه که از هنرکده خدا هدیه گرفته­بودم، زیباتر نمودم.  

انبوه گیسوان مجعد و دل­انگیزات را همچون یلدای خاطره­انگیز پاییزی تیره و طولانی آفریدم و آن را با رایحه جان­افزای گلهای بهاری آغشتم، سپس به دست مهربان نسیمی خوشایند سپردم تا در آسمان آبی قلبم پخش گردند.  

لبخندهای شیرین و ملیح را همچون گلدسته­های همیشه بهار در صحن سراسر معطر باغچه لب­هایت کاشتم. 

آن سوتر کهکشان بی­پایان اندیشه­ها و آرزوهای ژرف و نابت را همچون اندیشه­ها و آرزوهای خود رنگی سبز کشیدم.  

چون دریا مواج و پرتلاطم اما در عین حال بسیار آرام آفریده­شدی. 

مهربانی تو

مهربانی کیمیایی است گرانبها و ارزشمند که تنها در هنرکده خدا یافت می­شود و  خداوند مهربان آن را به دوستان شایسته و درستکارش می­بخشد. در پاسخ مهربانی­های تو ای دوست شایسته و درستکار خدا پاسخی جز مهر ورزیدن نمی­یابم. 

 

Herzlichkeit ist eine kostbare und wertvolle Chemische daß nur in dem Studio des Gottes gefunden wird und der gnädige Gott  beschenkt sie seinen kompetenten und ehrlichen Freunde. Du, die kommpetene und ehrliche Freundin des Gottes finde ich  aber keine Antworten außer Lieben wegen deiner Herzlichkeiten.  

 

 

Kindness is a precious and voluble chemical that is only  

found in the Gods studio and  the merciful God deserves it to his competent and honest friends. You, the competent and honest Gods friend I don’t find any answers for your kindnesses except love.