ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

زادروز آموزگار با بهترین دوستان

بنام زیباترین و ماندنی­ترین دوست 

 

ساعت بس ارزنده شما دوستان خستگی ناپذیر و مهربانم را در کنار همه ساعتهایی که خداوند یکتا و یگانه ارزانی­ام داشته و می­دارد، می­گذارم، آنگاه از ژرفای دل برای­تان بیشترین و ارزنده­ترین ساعتها را آرزو می­کنم.   

هفته گذشته زادروز آموزگار بود. شاگردانم و بهترین دوستانم ساعتی را برایم هدیه آوردند. ناگفته پیداست که بهترین و ارزنده­ترین هدیه آنها برای من ساعتهایی است که در کنارشان می­مانم و هنگامیکه پیشرفت­شان را می­بینم، بسیار شادمان می­گردم. پس به امید روزی که بتوانند زبان آلمانی را بسیار خوب گفتگو کنند و بنویسند همچنین از این زبان چون ابزاری برای رسیدن به خواسته­ها و آرزوهای زیبای خود بهره­ور گردند.  

 

سپاسگزاری می­کنم از

هدیه، مهسا، الهام، اکرم، معصومه، علیرضا، حسن، حمید و کامران

آرزومند آرزوهای سبزتان

لبخندهای همیشه بهار


عشق و احساس را در آوای ریبا و دلنشین تو می بینم،

در ترنم همه واژگان بارانی ات که تا عمیق ترینم را سیراب نموده و ریشه دوانیده است.

دلدادگی و شیفتگی را نیز در لبخندهای همیشه بهارت می یابم

که زیبایی وجودش را هرگز از حاطرم دریغ نمی دارد،

و تو را و تنها تو را که عاشقانه و امیدوارانه از مردمک چشمانم پیدایی لمس می کنم که چه بانشاط و خستگی ناپذیر به تکاپو برمی خیزی.


آوای لیلی

چه بی­آوا می­آید  

لیلی را می گویم. 

دارد می آید.

آرام

شادمان

و پر از امید     

خوشحال­کننده و سرمست

آهنگ گامهای مهربانش در گوشم به زیبایی می­نوازد.

هنگامی که خستگی­ام را تماشا می­کند.

و چون باران با من گفتگو می­کند.

نگاهها، لبخندها و آرامشش بسیار جانفزا می­نماید.

دارد می آید.

 چرا که دوری و انتظار بسیار جانفزاست،

اما در عین حال روح بخش و پر از احساس

اشک را در دیدگانم می­دواند.    

خدا پشت و پناهش

اما کاش می­بود

و در این هنگامه تنهایی دستانم را می­گرفت.

این بار دیگر من

شاید هنگامی که ستاره­ها به پیشواز شب می­آیند، او را یافتم.

در کوچه پس­کوچه­های دلدادگی

همان را می­گویم.

چرا که با من آشناست.