ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

به پدر و مادرم

به پدر و مادرم

  

تقدیم به تنها واسطه های آفریدگار در آفرینشم؛ 

همچون ستارگانی درخشان در آسمان زندگانی ام بدرخشید و لحظه­ای نور بی­پایان­تان را از سایه­های تیره و تارم دریغ مدارید. 

مهربانی­تان، هرگز از خاطرم محو نخواهد­شد و لحظه به لحظه یادتان را در قلبم استوارتر می­گردانم.  

خدای مهربان را سپاس می­گویم، از این که بهترین نعمت­ها را به من ارزانی داشته­است.

و شما را نیز سپاس که زندگی را در گرمابخشی وجودتان به من هدیه کرده­اید. 

هرگز فراموش نخواهم کرد، لحظه­هایی را که به خاطرم، خودتان را فراموش کردید. 

 با اشک­هایم گریستید و با لبخندهایم خندیدید.

با غم­هایم نگران و با شادمانیم شادمان شدید. 

آری، ای تنها واسطه­های آفریدگار، من تمام زندگی را به شما مدیونم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:32 ق.ظ http://delaram360.blogsky.com

به نظرم دومی شیریت تر و قشنگ تره البته خودت باید انتخاب کنی . البته زیباترین الفاظ لحظه ای نمی تواند ان شکوه ابدی را به درستی بیان کند.

یه دوست قدیمی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ق.ظ

خیلی قشنگن.میخوای اولیو بذار چون باحال تره نمیدونم خودت میدونی.
خیلی خوب مینویسیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد