ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

پرواز ماهی کوچولو

سرانجام پرنده از قفس تنهایی خود آزاد گشت. 

 بر فراز برکه تنگ و کوچکی نشست. 

 نگاهی به ماهی کوچولو انداخت. 

آنگاه او را فراخواند. 

و آهسته در گوشش گفت: 

«سقف قفست شکسته. چرا پرواز نمی­کنی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد