ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

ًDie Geschichte des Regens

آسمانی را می گریاند تا گلی را بخنداند

تو ی چشمات

تو ی چشمات

توی چشمات می­بینم که غرق می­شم.

محو خندیدن و چشمک زدن چشات می­شم.

آرزومه که تو رو  یه بار دیگه بغل کنم.

گرمی تن تو رو لحظه به لحظه  لمس کنم.

حالا دیگه با تو من یکی شدم.

همه عمرمو فدای تو می­شم.

عشق و در وجود تو فریاد می­کنم.

میام هرجا که باشی پیدات می­کنم.

حس بودن با تو رو من دوست دارم.

این همه شیفتگی رو از تو دارم.

آرزومه که به من تکیه کنی.

تو دلم یه مرتبه جا وا کنی.

نکنه یه روز ازم زده بشی.

نکنه رهام کنی و نه بگی.

اگه می­خوایی که بگم، عاشقتم.

می­دونی که من زیاد خاطرخواتم.

ولی من نمی­تونم اینو بگم.

می­ترسم که بد بگم ضایع بشم.

خاطرت جمع باشه از بابت من

یه جوری میام سر راه تو من

نکنه تو خودتو گم بکنی.

یا که حیرون بمونی که چی بگی

دوس دارم که هیچ خجالت نکشم.

واسه داشتن تو حتی ریسک کنم.

من دلم می خواد حقیقتو بگم.

تو رو هالی بکنم، دوست دارم.

In deinen Augen
könnt ich versinken,
wie Sie so lachen,
wie Sie mir winken.

Möcht dich umarmen,
halten und spüren,
langsam umgarnen,
sanft dich verführen.

Mit dir verbringen,
Höhen und Tiefen,
Liebe erringen,
Sehnsucht vertiefen.

Wünscht, mich zu trauen,
Dir zu gestehen,
Angst, zu verbauen,
schlecht auszusehen.

Dich anzusprechen,
mit mir zu gehen;
Nicht abzuweichen,
wenn ich dich sehe.

Bin doch zu schüchtern,
Schritte zu wagen,
Seele erleichtern
Wahrheit zu sagen.
von Erich Schubert

نظرات 2 + ارسال نظر
eee چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ق.ظ

salam ahmad joon man hamishe goftam o bazam migam sheraye to mano tekoon mide inbaram hal kardam omidvaram hamishe energitic bashi dustare to ebiiiiiiiiiiiiiiiiii

ماندانا یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ب.ظ http://chinese-beheshtiuni.blogfa.com

استاد خودتونییییییییییییییییییییییییییییییییید
این شعر خیلی زیباست خیلی....

ممنون که قدم سر چشم ما گذاشتین و به وبلاگم سر زدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد